سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون خرد کمال گیرد ، گفتار نقصان پذیرد . [نهج البلاغه]
عاشورا
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اسامی خلفای بنی العباس

به صورت شعر:

اسامی خلفای بنی العباس را نظم کرده است بر این گونه به التزام لزوم ما لا یلزم:
از بنی‌العباس سی و هفت کس بودند امام
کز سنان و تیغشان شد سینه اعدا فگار
بود سفاح آنگهی منصور و مهدی از عقب
هادی و هارون، امین، مأمون امام کامکار
معتصم آنگاه واثق بعد از آن متوکل است
منتصر پس مستعین بوده است معتز پیشکار
مهتدی و معتمد پس معتضد پس مکتفی
مقتدر پس قاهر و راضی امام روزگار
متقی، مستکفی و آنگه مطیع و طایع است
قادر و قائم پس از وی مقتدی شد آشکار
بعد از او مستظهر و مسترشد است و راشد است
مقتفی، مستنجد آن کش شیر گردون شد شکار
مستضییء و ظاهر و ناصر دگر مستنصر است
و آخر این قوم مستعصم به امر کردگار

 عدد آنهابیشتر از دوازده نفر بوده بطوری که بعضی عدد آنها را 35(28) نفر و بعضی عدد آنها را 37 نفر گفته‏اند که اسامی آنها بدین شرح است:

1- عبدالله (سفاح) بن محمد بن علما بن عبدالله بن العباس‏

2- منصور دوانیقی‏

3- مهدی عباسی‏

4- هادی عباسی‏

5- هارون الرشید

6- محمد امین‏

7- عبدالله مامون‏                                          

8- معتصم‏

9- الواثق‏

10- متوکل‏

11- منتصر

12- مستمین‏

13- معتز

14- مهتدی‏

15- معتمد

16- معتضد

17- مکتفی‏

18- المقتدر

19- القاهر

20- الراضی‏                                           

21- المتقّی                                                  ‏

22- المتکفی‏

23- المطیع لله‏

24- الطائع له‏

25- القادر

26- القائم بامرالله‏

27- المقتدی بامرالله‏

28- المستظر بالله

29- المسترشد بالله‏

30- الراشد بالله‏

31- المقتفی‏

32- المستنجد

33- المستضیئ‏بنور الله‏

34- الناصر لدین الله‏

35- الظاهر بامرالله‏

36- المستضر بالله‏

37- المستعصم بالله‏

                                        



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » مرتضی دش... ( شنبه 86/2/15 :: ساعت 6:29 عصر )
»» ...

مطالب مهم وبلاگ:

  • نکته های خواندنی :: حتما بخوانید !
  • یادداشت
  • حضرت محمد (ص)
  • امام حسین (ع)
  • حضرت فاطمه (س)
  • حضرت صاحب زمان (عج) و مهدویت
  • در مناجات خدای متعال

    بیا تا برآریم دستی ز دل
    که نتوان برآورد فردا زگل

    به فصل خزان در نبینی درخت
    که بی برگ ماند ز سرمای سخت

    برآرد تهی دست های نیاز
    ز رحمت نگردد تهی دست باز

    مپندار از آن در که هرگز نبست
    که نومید گردد برآورده دست

    قضا خلعتی نامدارش دهد
    قدر میوه در آستینش نهد

    همه طاعت آرند و مسکین نیاز
    بیا تا به درگاه مسکین نواز

    چو شاخ برهنه برآریم دست
    که بی برگ از این بیش نتوان نشست

    خداوندگارا نظر کن به جود
    که جرم آمد از بندگان در وجود

    گناه آید از بنده خاکسار
    به امید عفو خداوندگار

    کریما به رزق تو پرورده ایم
    به انعام و لطف تو خو کرده ایم

    گدا چون کرم بیند و لطف و ناز
    نگردد ز دنبال بخشنده باز

    چو ما را به دنبال کردی عزیز
    به عقبی همین چشم داریم نیز

    عزیزی و خواری تو بخشی و بس
    عزیز تو خواری نبیند زکس

    خدایا به عزت که خوارم مکن
    به ذل ّ گنه شرمسارم نکن

    مسلط مکن چون منی بر سرم
    ز دست تو به گر عقوبت برم

    به گیتی نباشد بتر زین بدی
    جفا بردن از دست همچون خودی

    مرا شرمساری ز روی تو بس
    دگر شرمسارم مکن پیش کس

    گرم بر سر افتد ز تو سایه ایی
    سپهرم بود کمترین پایه ایی

    اگر تاج بخشی سرافراز دم
    تو بردار تا کس نیندازدم

    تنم می بلرزد چو یاد آورم
    مناجات شوریده ایی در حرم

    که می گفت شوریده دلفّکار
    الها ببخش و به ذلّم مدار

    همی گفت با حق به زاری بسی
    میفکن که دستم نگیرد کسی

    به لطفم بخوان و مران از درم
    ندارد به جز آستانت سرم

    تو دانی که مسکین و بیچاره ایم
    فرومانده نفس امّاره ایم

    نمی تازد این نفس سرکش چنان
    که عقلش تواند گرفتن عنان

    که با نفس و شیطان برآید به زور؟
    مصاف پلنگان نیاید ز مور

    به مردان راهت که راهی بده
    وز این دشمنانم پناهی بده

    خدایا به ذات خداوندیت
    به اوصاف بی مثل و مانندیت

    به لبیک حجاج بیت الحرام
    به مدفون یثرب علیه السلام

    به تکبیر مردان شمشیر زن
    که مرد وغا را شمارند زن

    به طاعات پیران آراسته
    به صدق جوانان نوخاسته

    که ما را در آن ورطه یک نفس
    ز ننگ دو گفتن به فریاد رس

    امید است از آنان که طاعت کنند
    که بی طاعتان را شفاعت کنند

    به پاکان کز آلایشم دور دار
    و گر زلتی رفت معذور دار

    به پیران پشت از عبادات دو تا
    ز شرم گنه دیده بر پشت پا

    که چشمم ز روی سعادت مبند
    زبانم به وقت شهادت مبند

    چراغ یقینم فرا راه دار
    ز بد کردنم دست کوتاه دار

    بگردان ز نا دیدنی دیده ام
    مده دست بر ناپسندیده ام

    من آن ذره ام در هوای تو نیست
    وجود و عدم در ظلامم یکی است

    ز خورشید لطفتت شعاعی بسم
    که جز در شعاعت نبیند کسم

    بدی را نگه کن که بهتر کس است
    گدا را ز شاه التفاتی بس است

    مرا گر بگیری به انصاف و داد
    بنالم که لطفت نه این وعده داد

    خدایا به ذلت مران از درم
    که صورت نبندد دری دیگرم

    ور از جهل غایب شدم روز چند
    کنون کامدم در به روی نبند

    چه عذر آرم از ننگ تر دامنی
    مگر از پیشاورم کای غنی

    فقیرم به جرم گناهم مگیر
    غنی را ترحم بود بر فقیر

    چرا باید از ضعف حالم گریست
    اگر من ضعیفم پناهم قوی است

    خدایا ! به غفلت شکستیم عهد
    چه زور آورد با قضا دست جهد ؟

    چه برخیزد از دست تدبیرمان ؟
    همین نکته بس عذر تقصیر ما

    همه هر چه کردند تو بر هم زدی
    چه قوت کند با خدایی خودی ؟

    نه من سر ز حکمت به در می برم
    که حکمت چنین می رود بر سرم




    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مرتضی دش... ( چهارشنبه 86/2/12 :: ساعت 6:44 عصر )
    »» مطالب خواندنی



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مرتضی دش... ( دوشنبه 86/2/10 :: ساعت 6:0 عصر )
    »» مداحان اهل بیت

    حاج عبدالرضا هلالی

                   

     حاج محمود کریمی

                            

     حدادیان

              

      طاهری

     

     

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مرتضی دش... ( چهارشنبه 86/2/5 :: ساعت 7:21 عصر )
    »» عکس ها

     

                  

                 



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مرتضی دش... ( چهارشنبه 86/2/5 :: ساعت 7:2 عصر )
    »» واما مداحی که با آ برویش بازی شد

    واکنش رضا هلالی به انتشار تصاویر جنجالی

    در پی پخش و انتشار گسترده سی دی تصاویری از عبدالرضا هلالی در تهران و شهرستان‌ها، وی دریادداشتی که برای «بازتاب» ارسال کرده، توضیحاتی ارائه داد.
    وی در خصوص انتشار تصاویر مذکور، اظهار داشت: فیلم را خواهر همسرم با استفاده از تلفن همراه خود گرفت و زمانی که گوشی خود را برای تعمیر داده بود، متاسفانه یکی از کارکنان تعمیرگاه اقدام به سرقت فیلم خصوصی خانوادگی و پخش آن کرده است.

    در بخشی از یادداشت هلالی آمده است:

    امروزه لجن‌پراکنی علیه اینجانب، «رضا هلالی» برای عده‌ای نابخرد و غفلت‌زده، چنان موضوعیت و اهمیتی یافته است که هر روز یا خالق یا مشتری جدیدترین اخبار کذب، آلوده و موهن در مورد حقیر هستند و چنان در این طریق پا به رکابند که «فرصت فکر» از مستمعین بی‌رنگ و ریای محافل گرفته می‌شود… فاجعه آنجاست که هرزه‌باف‌های شارلاتان بی‌تقوا و دودوزه‌باز‌های هفت‌خط بی‌مرام و اپوزیسیون‌های ضد ولایت مجهول‌الهویه و هزاررنگ‌های ظاهرالصلاح سالوس و محتسب‌های مدرن شکمباره و تردامن، همه و همه دست به دست هم داده‌اند تا دیگر نغمه روح‌بخش روضه‌های سیدالشهدا(ع) به گوش جوانان شیفته نرسد… (عجیب نیست! چراکه دشمنی با آل‌الله و موالیان آل‌الله، ساخته و پرداخته نطفه مال حرام است) کار به جایی رسیده است که اگر بدانند «فلانی» خائن مخنث و بی‌رگ است و یا منافق مرتد و سیب‌زمینی بی‌اعتقاد است، در امنیت کامل به سر خواهد برد، اما کافیست که «شیطانکی» بفهمد که «تو» دوستدار آل بیت رسول‌اللهی… دیگر فاتحه امنیت و رفاه و آزادی و… را باید خواند!! (عجیب نیست! چرا که شیطان سوگند خورده است که دست از سر موالیان آل‌الله برندارد). کار به جایی رسیده است که این بی‌مرام‌های نامرد، برای خاموش کردن چراغ محبت آل‌الله، به بی‌آبرو کردن نوامیس و انتشار اکاذیب و پخش تصاویر خانوادگی (در تیراژهای فراوان) و شایعه‌پراکنی‌های عجیب و غریب و… می‌پردازند. (عجیب نیست! چراکه مظلومیت و غربت در ذات شیعگی است)

    چه بسیار حماقت‌هایی که عده‌ای می‌کنند تا احمق شمرده نشوند! بنگرید که در مواجهه با این تخریب‌ها و ترور شخصیت‌ها، مخاطب‌ها چگونه موضعی می‌گیرند. عده‌ای علی‌الاصول، نقش این رسوایی‌ها را به دیوار می‌کوبند و از ریشه، منکر وجود هرگونه پلیدی می‌شوند… (که به پای اعتمادشان، بوسه می‌زنم) و عده‌ای به جستجوی حق برمی‌خیزند و اگر حق را هر جا یافتند، خاشعند… (من طلبنی بالحق وجدنی) و اما عده‌ای دیگر… و اما، زخم زبان… و اما غیبت، تهمت… و اما…

    همه آنانی که در جریان فتنه‌سازی‌های این بی‌هنران هستند، می‌دانند که خاصیت اصلی و اولیه و نهایی این حاشیه‌سازی‌ها، بیهودگی است. هیاهو برای هیچ! هدف بطلان‌سرایی این شیطانک‌های موجه و غیرموجه سوءاستفاده از جهل و بی‌خبری عوام‌الناس است و مادر این کینه‌ورزی‌ها اغلب حسد است و عجب!…

    امیدوارم آنان که حتی پرده‌دری‌ها را به نهایت رسانده‌اند و به اینجانب (به عنوان یک شهروند و نه یک نوکر آستان امیرالمؤمنین) و به همسر شرعی و قانونی اینجانب نیز رحم نکرده‌اند، جواب روشنی از جانب آل‌الله بگیرند که به غیر از اهل بیت، پناهی ندارم و به غیر از خدای آل‌الله، منتقمی نمی‌بینم. فاغث یا غیاث المستغیثین



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مرتضی دش... ( سه شنبه 86/2/4 :: ساعت 7:2 عصر )
    »» حضرت زینب س

       آشنائی با حضرت زینب"س"

     حضرت زینب « سلام الله علیها » پنجم جمادی الاوّل سال پنج هجری در خانواده عصمت و طهارت چشم به جهان گشود. پیامبر«ص» او را به (زینب) نامگذاری کرد. معنای این نام مبارک همانطور که در « لسان العرب » آمده است عبارتست از: درخت خوش منظر وخوش بو می باشد. حضرت زینب «س» با فرزند عمویش عبدالله فرزند جعفربن ابوطالب که به شجاعت و مروّت و کرامت معروف است ازدواج کرد و حاصل این ازدواج مبارک فرزندانی شایسته بنام علی, عون, محمد, عباس و ام کلثوم بود.  حضرت زینب برادرش سالار شهیدان را در واقعه کربلا با تمام وجود یاری کرد و دو فرزندش محمد و عون در این واقعه جانگداز به شهادت رسیدند. این بانوی قهرمان در حقیقت مادر دو شهید است مادری که با عقل و فکرش و حکمت وشجاعتش مشعلدار حقیقت و حق بود و اگر مبارزات سلحشور او نبود از کربلاء و چهره درخشان مجاهدان اسلام چیزی باقی نمی ماند.  آن بانوی بزرگ در 15 ماه رجب در سال 62 هجری وفات یافت. او همانطور که شاعر اهل البیت«ع» گفته است: زینب پاکترین زنی بود که در آغوش حضرت فاطمه تربیت شد. و از کانون فیض و فضیلت امام علی «ع» و علوم پیامبر به عنوان بهترین غذای روحی بهره گرفت.



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مرتضی دش... ( دوشنبه 86/2/3 :: ساعت 7:4 عصر )
    »» علی اکبر (ع)

    علی ابن الحسین معروف به علی اکبر(ع)



    زندگی نامه علی اکبر (ع)

    حضرت علی اکبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان، (1) سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.
    پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(2)
    او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد . ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت کرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت کیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست. بلکه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است که جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است. (3)
    نقل است روزی علی اکبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اکبرسئوال کرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوک؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اکبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود: والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت کند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.
    درباره شخصیت علی اکبر(ع) گفته شد، که وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اکرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع کمالات، محامد و محاسن بود. (4)

    در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در کتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی که علی اکبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب کرد و فرمود: « یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، که شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می کردیم.
    بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود. (5) این قول مبتنی بر این است که وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذکر کرده اند، وی در مکتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین(ع) در مدینه و کوفه تربیت و رشد و کمال یافت.
    امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یک انسان کامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.
    به هر روی علی اکبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در کنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می کرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می کند: هنگامی که اباعبد الله الحسین علیه السلام در کاروان خود حرکت به سمت کربلا می کرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مکاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت که خارج شد استرجاع کرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اکبر(ع) در کنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده کلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این کاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اکبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اکبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باکی نداریم،
    گفتنی است، با این که حضرت علی اکبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نکرد، بلکه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:
    أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله آولی یا لنبیّ
    أضربکَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ
    وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحکُمُ فینا ابنُ الدّعی
    وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است: السَّلامُ علیکَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. (7)
    علی اکبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاکت رسانید و سرانجام مرّه بن منقذ عبدی بر فرق مبارکش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا کرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوک نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.

    امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناک و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی که سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود: ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدک العفا. (8)
    (فرز ندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)
    در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود. (9)
    اما از این که وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا کوچک تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده که دلالت دارد بر این که وی از جهت سن کوچک تر از علی اکبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: کان لی اخ یقال له علیّ اکبر منّی قتله الناس ... (10) مقبره حضرت علی اکبر علیه السلام در کربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از و علی علی ابن الحسین آقا علی اکبر علیه السلام می باشد.


    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مرتضی دش... ( دوشنبه 86/2/3 :: ساعت 6:37 عصر )
    »» حضرت ابوالفضل

     


     

    در آستانت اى قمر بنى هاشم! و اى افتخار عدنان!

     

    ابـوالفـضـل (ع)، مـشـعـل آزادى و کـرامت را برگرفت، کاروانهاى شهیدان را به عرصه هاى شرف و میدانهاى عزت، راهبرى کرد و پیروزى را براى ملتهاى مسلمان که زیر چکمه هاى جور و ستم دست و پا مى زدند به ارمغان آورد.

    دودمان درخشان

    تاسوعا بزرگداشت شهادت اسوه ایثار و ادب و دلاوری و وفا و حق گذاری عباس بن علی (ع) است و هنوز تاریخ، روشن از کرامتهای اوست و نام او با وفا و ادب و مردانگی همراه است. آن سردار فداکار با لبی تشنه و جگری سوخته، پا به فرات گذاشت، اما جوانمردی و وفایش نگذاشت که او آب بنوشد و امام و اهل ‏بیت و کودکان (علیهم السلام) تشنه کام باشند. لب تشنه از فرات بیرون آمد تا آب را به کودکان برساند. خود از آب ننوشید و فرات را تشنه لبهای خویش نهاد و برگشت و دست عطش فرات، دیگر هرگز به دامن وفای عباس (ع) نرسید. این ایثار را کجا می‏ توان یافت و آیا این فداکاری را با واژه ها می توان بیان کرد. حضرت عباس (ع) آموزگار بی بدیل فتوت و مردانگی در تاریخ شد.

    زمانی که کودکان کاروان امام حسین (ع) در صحرای کربلا ندای العطش العطش در آوردند، حضرت عباس (ع) بی تابانه سوار بر اسب شده، نیزه بر دست گرفت و مشکی برداشت و آهنگ فرات نمود. شاید که آبی بدست آورد. پس چهار هزار تن که موکل بر شریعه فرات بودند دور آن حضرت را احاطه کردند و تیرها به چله کمان نهاده و سوی وی انداختند.

    حضرت ابوالفضل العباس (ع) از هر طرف که حمله می کرد لشگر را متفرق می‌ ساخت تا آنکه به روایتی هشتاد تن را بخاک هلاک افکند. پس وارد شریعه شد و خود را به آب فرات رساند. چون از زحمت گیر و دار و شدت عطش جگرش تفته بود خواست آبی به لب تشنه خود رساند. دست فرا برد و کفی از آب برداشت تشنگی سیدالشهدا (ع) و اهل بیت  او را یاد آورد. آب را از کف ریخت. مشک را پر آب کرد و از شریعه بیرون شتافت تا خویش را به لشکرگاه برادر برساند و کودکان را از زحمت تشنگی برهاند، لشکر که چنین دیدند راه او را گرفتند و از هر طرف او را احاطه کردند، و آن حضرت مانند شیر غضبناک بر آن منافقان حمله می‌ کرد و راه می‌ پیمود. ناگاه یکی از سپایان دشمن از پشت نخلی بیرون آمد و تیغی حواله آن حضرت کرد. آن شمشیر بر دست راست حضرت ابوالفضل العباس رسید و از تن جدا شد. حضرت ابوالفضل (ع) مشک را بدوش چپ افکند و تیغ را به دست چپ داد و بر دشمنان حمله کرد. اما پس از نبردی شجاعانه بار دیگر سپاهی دشمن دست چپش را قطع کرد، حضرت عباس (ع) مشک را بر دندان گرفت و تلاش کرد تا شاید آب را به آن لب تشنگان برساند که ناگاه تیری بر مشک آب آمد و آب آن ریخت و تیر دیگری نیز بر سنه اش رسید و از اسب افتاد...

     

    تـو ـ اى سـردار آزادگـان و انـقـلابـیـون ـ در آسـمـان شـرافـت ، درخـشـیـدى و سَمبل قهرمانیها و مظهر فداکارى و جانبازى گشتى. حـکـومـت ددمـنـش امـوى را دیـدى کـه جـامـعـه را بـه طـرف تـبـاهـى و ویـرانـى کـامـل سـوق مى دهد، کرامتها را زیر پا مى گذارد، آزادیها را سلب مى کند، داراییها را به سـود خـود تـصـرف مـى کند و همگان را به زندگانى تلخى که در آن حتى سایه عدالت اجتماعى ـ سیاسى به چشم نمى خورد، پیش مى برد. پس همراه برادرت؛ پدر آزادگان و سـالار شـهـیـدان (عـلیـه السّلام) که آرمانها و آرزوهاى ملتها را در خود مجسم کرده بود و براى آزادى اراده و بازگرداندن کرامت آنان مى کوشید، پرچم آزادى را برافراشتى.
    بـا بـرادرت، در سـنـگـرى واحـد قـرار گـرفتى و کلمة اللّه را ـ که کرامت انسان و ایجاد زندگى ایمن و به دور از ظلم و طغیان را در خود دارد ـ به گوش تاریخ رساندید.
    اى ابوالفضل! بخشش و هدیه اى از خداوند به امت بودى، براى آنان افقهایى درخشان از آزادگى و کرامت گشودى. به آنان آموختى که جانبازى باید خالصانه براى خـدا بـاشـد و هیچ یک از عواطف و آروزهایى که سر به خاک مى برد، آن را نیالاید. با این روح اسـلامـى اصـیـل بـود کـه بـه جـانـبـازیـت ـ اى ابوالفضل! ـ در راه حق و پاسدارى از ارزشها و اعتقادات، مُهر دفاع خورد. رمز جاودانگىِ جانبازى تو و شیفته کردن دلهاى مردم در طول تاریخ، همین است.
    اى قمر بنى هاشم! پایه هاى بنیاد حقیقت را تو در دنیاى عرب و اسلام برپاداشتى و با یاریت به برادرت سیدالشهداء ـ که براى حاکمیت عدالت اجتماعى و توزیع خیرات الهى بـر مـحـرومان و ستمدیدگان جنگید ـ براى مسلمانان، مجد و کرامتى والا و استوار، پایدار کردى.
    بـا بـرادرت، بار این رسالت را بر دوش گرفتى و بدین ترتیب با برادرت و دیگر شـهداى با فضیلت از اهل بیت و انصار آنان، طلایه داران مقدس شهیدان راه حق در سراسر زمین بودید.

    ابـوالفـضل العباس (علیه السّلام) به عنوان بزرگترین سردار یگانه اى که انسانیت در قـهـرمـانـیـهـاى نـادر و دیـگـر صـفـات بـرجـسـتـه اش کـه زبـانـزد مـلل جـهـان اسـت، هـمـانـنـدى براى او نمى شناسد، در عرصه تاریخ اسلامى، ظاهر شد. ابوالفضل در روز عاشورا ایستادگى فوق العاده و اراده استوار و وصف ناپذیرى از خود نشان داد و با قلبى مطمئن و آرام و عزمى نیرومند، لشکرى بود شکست ناپذیر. سپاه ((ابن زیـاد)) را هـراسـان کـرد و نه تنها از نظر روحى، بلکه در میادین رزم نیز آنان را شکست داد.
    مـورّخـان دربـاره شـجـاعت آن حضرت در روز عاشورا مى گویند که: هر گاه به لشکرى حـمـله مـى کـرد، در حالى که یکدیگر را زیر پا له مى کردند و دلهایشان پریشان شده و هـراس مـرگ بـر آنـان سـایـه افـکـنـده بـود و از تـرس، راه خـود را گم کرده بودند، از برابرش مى گریختند و کثرت جمعیت به آنان سودى نمى بخشید.

    شـجاعت و دیگر ویژگیهاى ابوالفضل نه تنها موجب سرافرازى و افتخار وى و مسلمانان اسـت، بـلکه هر انسان پایبند انسانیت و ارزشهاى انسانى را به تکریم و بزرگداشت، وادار مى کند.

    عـلاوه بـر قـهـرمـانـیـهـاى شـگـفـت آور، حـضـرت، نـمـونـه کـامل صفات و گرایشهاى بزرگ بود، شهامت، نجابت، بلندمنشى، وفادارى، همدردى و هـمـگـامى در ایشان مجسم شده بود. حضرت با برادرش امام حسین (علیه السّلام) در سخت تـریـن روزهـاى رنـج و مـحـنـت، همدرد و همگام بود و رنج او را با خود تقسیم کرد. جان را فداى برادر نمود و با خون خود او را حمایت کرد. به طور قطع، چنین همدلى و همراهى جز از کـسـانـى کـه خـداونـد دلهـایـشـان را بـراى ایمان آزموده و بر هدایتشان افزوده باشد، ساخته نیست.

    ابوالفضل العباس (علیه السّلام) در رفتار با برادرش امام حسین (علیه السّلام) حقیقت بـرادرىِ صـادقـانـه اسلامى را به نمایش گذاشت و همه ارزشها و الگوهاى آن را آشکار کرد. از جمله زیباترین جلوه هاى مواسات و برادرى آن بود که در روز عـاشـورا پـس از آنـکـه بـر آب فـرات دسـت یـافـت، مـشتى آب برگرفت تا عطش خود را فـرونـشـانـد و قـلب سـوزان چـون اخـگـرش را خـنـک کند، ناگهان در آن لحظات هولناک، تـشنگى برادرش امام حسین و اهل بیتش (علیهم السّلام) را به یاد آورد، شرافت نفس و علوّ طـبـع، او را بـه ریـخـتـن آب واداشت و همدردى خود را در آن محنت کمرشکن نیز با برادرش نشان داد.

    ابوالفضل العباس (علیه السّلام) در راه تحقق آرمانهاى والا که پدر آزادگان، برادرش امام حسین (علیه السّلام) بانگ آنها را سر داده بود، شهید شد. از مهمترین خواسته هاى امام، برپایى حکومت قرآن در شرق، گسترش عدالت میان مردم و توزیع بهره هاى زمین بر آنـان بـود؛ زیـرا نـعـمـتـهـاى الهـى بـه گـروهـى خـاص تـعـلّق نـدارد. ابوالفضل براى بازگرداندن آزادى و کرامت مسلمانان، گسترش رحمت اسلامى میان مردم و نـعـمت بزرگ این دین که نابودى ظلم و ستم را هدف خود ساخته بود و ایجاد جامعه اى که در آن هرگز ترس و هراس جایى نداشته باشد، به شهادت رسید.

    ابـوالفـضـل بـراى حـاکـمـیت «کلمة اللّه» در زمین به میدانهاى جهاد شتافت؛ همان کلمه و پیامى که راه زندگى کریمانه را به مردم نشان مى دهد.

    سـلام خـدا بـر تـو بـاد اى ابـوالفـضل که در زندگى و شهادتت، آیینه تمام نماى همه ارزشـهـاى انـسـانـى بـودى و هـمـیـن افـتخار تو را بس که به تنهایى نمونه والایى از شهیدان طف (نام دیگر کربـلا) بودى که به قله مجد و کرامت دست یافتند.

     

    برگرفته از: کتاب زنـدگـانـى حـضـرت ابـوالفـضـل العباس علیه السلام - اثر: علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى
     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مرتضی دش... ( یکشنبه 86/2/2 :: ساعت 7:17 عصر )
    »» ابو الفضل (ع)

       شیر دلیر کربلا   

     

     

    اى شیر دلیر کربلا عباس 

    سقاى شهید  نینوا   عباس 

     

    جانبازی تو زبانزد عالم 

    اى اسوه ایثار و وفا عباس  

     

    دشمن ز شجاعت تو مى لرزید 

    آرامش اهل خیمه ها عباس 

     

    در راه حسین جان فدا کردى 

    اى جان جهان تو را فدا عباس 

     

    لب تشنه ز نوش آب بگذشتی 

    ای چشمه جوشان صفا  عباس   

     

    در راه وفاداری و پیمان شد

    دستان تو از بدن جدا عباس 

     

    فریاد ز لحظه اى که دشمن زد 

    با تیر به مشک و دست و پا عباس 

     

    از اسب زمین فتاده ای درخون

     با سینه تیر خورده یا عباس  

     

    از شدت این مصیبت جانسوز

     عالم شده در غم و عزا عباس 

     

     از درک مقام تو خرد عاجز 

    ای برتر از عقل و فکر ما عباس  

     

    قربان تو عالمی اگر گردد 

     حق تو نمى شود ادا عباس  

     

    دست تو گره گشای مشکلهاست

    از کار جهان گره گشا عباس



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » مرتضی دش... ( یکشنبه 86/2/2 :: ساعت 7:11 عصر )
    <      1   2   3      >
    »» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    «آقای مدرسی»
    [عناوین آرشیوشده]

    >> بازدید امروز: 3
    >> بازدید دیروز: 1
    >> مجموع بازدیدها: 20405
    » درباره من

    عاشورا

    » آرشیو مطالب
    عاشورا
    سخنان مقام معظم رهبری و...
    و اما مداحی که با آ برویش بازی شد!
    عکس هایی از مداحان اهل بیت و حرمین
    حضرت علی اکبر و حضرت زینب و مطالبی خواندنی
    حضرت ابوالفضل
    اسامی خلفای بنی العباس

    » لوگوی وبلاگ


    » لینک دوستان

    » صفحات اختصاصی

    » طراح قالب